سوگلسوگل، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

سوگل

بره و گرگ

اینم شعر جدیدی که دلبر یاد گرفته: گرگه کجاست؟ تو صحراست منتظره بره و بزغاله هاست چوپون کجاست؟ همین جاست کنار گله ی ماست چه کار داره؟ کار زیاد مواظبه گرگه نیاد اگه یه وقت گرگه بیاد، چوپون ما چی می کنه؟ دمش رو قیچی می کنه ...
12 ارديبهشت 1393

شعر جدید

دختر مامان این شعرهارو هم یاد گرفته : دختری دارم کس نداره مثل اون هیچکس نداره موهاشو ببین سیاهه چشاش قشنگه ماهه قدشو ببین بلنده دالی می کنه می خنده   مصطفی رحماندوست   جیلینگ جیلینگ صدا میاد این صدا از کجا میاد؟ این صدا از سینی و استکانه سینیه چای تو دستای مامانه چای میده به خواهر مهربونش خاله جونم می خوره نوش جونش   ( طفلی دختر مامان خاله نداره)   ...
29 اسفند 1391

بدون عنوان

    بازم شادی و بوسه گلهای سرخ و میخک  میگن کهنه نمی شه ( تولدت مبارک )  تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا   وجود پاکت اومد تو جمع خلوت ما    تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز     از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا   ...
26 آبان 1391

یادباد آن روزگاران،یادباد

اولین روز دبستان بازگرد کودکی ها شاد و خندان باز گرد باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوز و سرمای شدید ریز علی پیراهن از تن می درید تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می شدیم پاک کن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت گرمی دستانمان از آه بود برگ دفترها به رنگ کاه بود مانده در گوشم صدای...
18 شهريور 1391

زمستان

دی آمد و شد فصل زمستان فصلی که با آن برف است و باران بهمن پس از دی می آید از راه شبها بلند است روز است کوتاه پایان این فصل اسفند ماه است همراه هرکس شال و کلاه است بازی چه خوب است در فصل سرما با برف بازی شادیم، هاها در لانه خود خوابیده خرگوش و زندگی را کرده فراموش سرد است و دیگر رفته پرستو نه سبزه،نه برگ نه باغ،گل کو؟     اما نرفته زاغ و کبوتر گنجشک هم هست به به چه ...
28 آذر 1390

پاییز

  پاییز آمد به به به مهر و آبان و آذر باران نم نم می بارد تابستان پر ، گرما پر       پاییز آمد دینگ دینگ دینگ زنگ دبستان را زد درس و کلاس و بازی با باد پاییز آمد   کیف و کتاب و دفتر برپا برجا بنشید دوستان تازه ای را در مدرسه می بینید         هوهو هوهو باد آمد در باغ و کوچه گردید گلها را هم پرپر کرد ازباغبان نترسید &nb...
1 مهر 1390

مهربانترين

مهربانتر از بابا مهربانتر از مادر مهربانتر از آبي با تمام ماهي ها   مهربانتر از گلها با دو بال پروانه مهربانتر از ابري با گياه و با دانه   مهربانتر از خورشيد با گل و زميني تو تو خدا،خدا هستي مهربانتريني تو شاعر : افسانه شعبان نژاد ...
23 خرداد 1390

پدربزرگ مادربزرگ

پدربزرگ خوبم هميشه مهربونه وقتيكه پيشم باشه برام كتاب مي خونه   مادربزرگ نازم خيلي برام عزيزه هرچي غذا مي پزه خوشمزه و لذيذه   وقتي با اونها باشم غصه و غم ندارم دنيا برام قشنگه هيچ چيزي كم ندارم    شاعر:جواد محقق ...
23 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوگل می باشد