سوگلسوگل، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

سوگل

بهار و تابستان 93

1393/5/25 17:43
نویسنده : سارا
1,656 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام

چطورین دوست جونا؟خداروشکر دلبر مامان هم خوبه.

از عید شروع می کنم: امسال مثل سال های گذشته چند روزی زاهدان بودیم بعد هم کرمان و سیرجان. سوگل با این که دوروبرش شلوغ بود اما سراغ مربی مهدش(ملیجه جون) و دوستاش، نویان، بهراد، شایلین و نیکان رو می گرفت. عید خوبی بود سیزده بدرشم خوب بود. بعد از تعطیلات هم دوباره روال عادی و البته برای سوگل مهدکودک و ....

اواخر اردیبهشت با مامانی و بابایی سوگل رفتیم اصفهان. از اون جایی که سوگل عاشق برنامه های مستند حیواناته، به محض رسیدن اول رفتیم باغ وحش، بعدشم با کلی خواهش رضایت داد بیایم بیرون. دیدن دوست مامانی و دختر خاله مسعود  که کلی تهدیدمون کرده بودن اگه خونشون نریم دیگه کرمان نمیان هم رفتیم. خیلی خوش گذشت. اما موقع برگشتن متوجه شدیم مونس آبله مرغان گرفته. راستش من خیلی ناراحت نشدم چون خودم وقتی 11 ساله بودم گرفتم و خیلی اذیت شدم. پزشکشم گفت بهتر که تو این سن آبله مرغان گرفته و خطری نداره. مامانی و بابایی هم پیشمون موندن تا سوگل خوب خوب شد.

اوایل خرداد من و مونس یه هفته ای رفتیم زاهدان و دلبر به مادرجونش کمک داد تا سفره نذریشونو ادا کنن و البته می دونین که دخمل کوچولوها این مواقع دستشون تو هر کاری هست! دو روز بعد از برگشتن ما دایی سوگل(امیرحسین عزیزم) که امتحاناش تمام شده بود آمد کرمان و خوش به حال سوگل شد چون دایی 15 سالش هم بازیش شده بود و حرف حرف سوگل! در مدت امتحانای من انگار خونمون حکومت نظامی بود و خداییش همه همکاری کردن تا 4 تیر که تمام شدن. هنوز همه نمراتم اعلام نشده اما امیدوارم مثل ترم گذشته به معدل خوب شاگرد اول بشم. تا قبل از شروه ماه رمضان با دوستمون رفتیم یه ماهان گردی حسابی. یکی از دوستانمون هم از ارگ جدید آمدن خونمون و سوگل حسابی با فاطمه و غزال بازی کرد و بهمون خوش گذشت(دوست عزیزمون که محبت دارین و وبلاگ سوگل رو هم می خونین بازم با دخترای گلتون بیاین پیشمون)

ماه رمضان هم با گرما از راه رسید و اواسطش مادرجون و پدرجون و دایی محمد و دایی علی سوگل آمدن کرمان و سوگل خیلی خوشحال بود. این ماهم با مهمانی های افطاریش یادمون می مونه و امیدوارم سال های دیگه هم توان و انرژی روزه گرفتن داشته باشیم.

اول مرداد سالگرد عقد من و مسعود بود و یه جشن سه نفره گرفتیم. 17 مرداد هم تولد 34 سالگی مسعود بود و سوگل هم که عاشق کیک تولد و شمعه کلی خوشحال بود که واسه باباش تولد گرفتیم و برای باباش هدیه خریده. امیدوارم همه باباهای مهربون تنشون سالم و عمرشون طولانی باشه تا برای خانوادشون یه پشتیبان همیشگی باشن( همین طور بابا مسعود خونه ی ما)

عسل مامان چند وقتی هست که کلاس زبان انگلیسی می ره و خیلی خوشحاله که دوستای مهدکودکشو می بینه. یه جلسه هم کلاس باله رفت اما چون با مربیش کنار نیامد گفت دیگه نمی رم. خیلی بامزه بود بهش گفتم مامان جون چرا دوست نداری بری؟ می گفت: آخه این خانومه خیلی بلند حرف می زنه، عصبانیه، گوشم از صداش درد می گیره! مربیشم خیلی جدی بود و می گفت من سبکم همینه. خلاصه این شد که دیگه سوگلی نرفت.

دخملم خیلی خانوم شده، موقع بیرون رفتن از خونه تقریباً همه کارهاشو خودش انجام می ده. موقعی که واسه انجام کاری بهمون کمک می ده میگه: می دونین چرا کمک می دم؟ چون خیلی دوستون دارم، نمی خوام خسته بشین. برامون قصه از خودش تعریف می کنه. شعر می گه. از بس من به موهاش دست کشیدم و گفتم مثله ابریشمه مخمله، حالا خودشم خیلی بامزه به خودش می گه و من و مسعود از خنده غش می کنیم. موقع رنگ آمیزی خیلی دقت می کنه و بدون گفتن ما سعی می کنه از خط بیرون نزنه. چند وقت پیش زاهدان، رفته بودیم جشن عقد یکی از دوستان، دلبر مامان حسابی رقصید و بعدشم گیر داده بود که چرا از اون کیک بزرگ برامون نمیارن؟ دست آخرم بعد از عروس و داماد اولین نفری که کیک خورد، سوگل خانم بود.


 

 

پسندها (5)

نظرات (7)

دنیاجون
4 شهریور 93 12:34
سلام عزیزم کرمااااااااانی هستیییی؟خوشبختم خانم.خداحفظ کنه غنچه کوچولوتو. سلام گلم.نه زاهدانی هستم . ساکن کرمان.ممنون.
مامان فرنيا
4 شهریور 93 12:55
چه جالب اولين چيزي كه توي مطلبتون به چشمم امد اسم دوستاي گل دختر بود يك لحظه شك كردم نكنه توي مهد دخترم است اگه نميدونستم ساكن تهران نيستيد يكجورايي مطمئن ميشدم توي يك مهد بچه هامون ميرن با اين همه باز هم مطلب ر ا خواندم تا شايد امده باشيد تهران ساكن شده باشيد
مامان فرنيا
4 شهریور 93 12:55
سالگرد عقدتون هم مبارك باشه ممنون گلم
مامان مولود
25 مهر 93 16:32
سلام . چه خانمی شده این گل دختر. دلم تنگ شده بود براش. اولین وبلاگی که بعد از مدت ها اومدم سراغش وبلگ سوگل جوون بود. ببوسش مادر مهربونش
مامان آرمیتا
11 آبان 93 7:57
عزیزم به اندازه تمام کسانی که نمیشناسم دوستت دارم و سبدی از گلهای یاس و پونه با یه آسمون ستاره تقدیم تو به خاطر تولد زیبایت. Happy Birthdey
مــــــامـــــانی
11 آبان 93 11:49
تولدت مبارک عزيزم ***************** انشاالله زير سايه پدر و مادر بزرگ شود اميدوارم فرزند شما باعث افتخار شما و جامعه قرار گيرد به اميد ديدار دوباره مامان مهديا
مامانی
4 خرداد 94 16:53
محمد صادق ما تو جشنواره شرکت کرده با رای دادن ما رو خوشحال کنین عدد 15 رو به شماره 1000891010 پیامک کنین
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوگل می باشد