روزهای گرم
سلام سلام
اوایل خرداد مامانم اینا آمدن کرمان و یه چند روزی پیشمون بودن و خیلی خوب بود و خوش گذشت.بعد از اونم خانواده مسعود که موقع بودن مامانم اینا به خاطر سرماخوردگی و ترس از اینکه سوگل مریض نشه ننتونسته بودن اون موقع بیان،اومدن پیشمون.بعدشم که ماه رمضان شروع شد و روزه گرفتن که خدارو شکر من و مسعودم تونستیم روزه بگیریم و بیشتر از نصف افطارهای امسال یا مهمان بودیم یا مهمان داشتیم.
و اما پنجشنبه 20 تیر ماه دلبر مامان بن بن بن 1 رو تمام کرده و در حال یادگیری شماره 2 این مجموعه اس.البته اسفند91 هم مجموعه آموزش زبان انگلیسی که از 14 ماهگیش باهاش کار می کردم رو تمام کرد.چیزی که خیلی دوست دارم اینه که مونس با من هم کلاس شده!چه جوری؟ماجرا از این قراره که من تصمیم گرفتم دوره آموزش حسابداری شرکت کنم،از اونجایی که ساعت برگزاری کلاس با توجه به تغییر محل و ساعت کار مسعود باهم جور در نمیامد،مجبور شدم کلاس خصوصی ثبت نام کنم تا سوگلم همراهم باشه!خداییشم هم کلاسیه خوبیه و اذیتم نمی کنه.با خانمی هم که استاد آموزشگاهه حسابی دوست شده.
برای عید فطر هم رفتیم زاهدان و دایی امیرحسین سوگلم باخودمون آوردیم کرمان.راستی از اردیبهشت من و مسعود تصمیم گرفتیم سوگل مهد بره،واسه همین خیلی تحقیق و پرس و جو کردیم،حتی با یه روان شناس مشورت کردیم و نتیجش این شد که سوگل رو مهدکودک نوازش ثبت نام کردیم.خودش هم خیلی دوست داره بره و یه چند باری هم که برای کارهای ثبت نام رفتیم اونجا دیگه دلش نمی خواست بیاد بیرون و کلی بازی کرد.از سه شنبه 22مرداد هم مهدرفتنش شروع شده و تو این چند روز عادت کرده من بذارمش اونجا و بعد از یکی دو ساعت برم دنبالش و انگار حسابی بهش خوش می گذره چون وقتی می رم دنبالش می گه مامان یه کم دیگه اینجا بشین تا من بازی کنم بعد بریم خونه.البته شایلین هم از همین موقع به همین مهد میاد.خدا کنه همیشه اونجارو دوست داشته باشه و اینجوری باشه.