آغاز ماه دوازدهم
سلام
امشب با 5 روز تاخیر فرصت کردم پست جدید بذارم.آخه این چند وقت واقعا فرصت نکردم.
مونس مامان یه ده روزی میشه که چهارمین دونه برنج خوشگلت درآمده.و تقریبا از همون موقع هم یاد گرفتی دوتا از مکعب های رنگیتو روی هم بذاری.یک ماهی هم هست که می تونی حلقه های بازی رو توی پایش قرار بدی و البته بعد از انجام هرکدومش منتظر تشویقی و واسه خودت دست می زنی.تنها وایستادنم خیلی دوست داری.
یادگرفتی به اسب بگی اب و غاشق تماشای برنامه های مستند حیواناتی و همچین موقعی پای تلویزیون میخکوب میشی و با دقتی که انگار متوجه میشی نگاه می کنی که من دلم می خواد بجومت!
راستی مامان از اول مهر سرکار نرفته و اینطوری وقت بیشتری واسه با تو بودن داره البته تصمیم گیری سختی بود ولی نمیشد از بهمن ماه هم درس بخونم(آخه مامان کارشناسی ارشد قبول شده)هم سرکار برم و از همه مهمتر اینکه به تو برسم و به قول بابا مسعودت این بهترین تصمیمی بود که میشد گرفت.