فروردین 92
سلام
امسال هم مثله همه سالهایی که من و بابا مسعودت باهمیم،تعطیلات عید رو بین خانواده هامون تقسیم کردیم و البته یک سری هم با مامانی و بابایی رفتیم رستم آباد بم خونه یکی از دوستامون که خیلی خوش گذشت(مخصوصا به شما سوگلی)
عصر 27 اسفند 91(شروع تعطیلات و سفر ما)
سوگل و بیتا برای بابایی گل می کارن!
عزیز مامان موقع سال تحویل خواب بود(از بس شیطونی کرده بود)واسه همین لباسشو عوض نکرده
بعد از تحویل سال با دمپایی می خواد عید دیدنی بره!
عید دیدنی خونه ننی(مادریزرگ بابا مسعود)همراه با خواب!
بغزاله سیاه(بزغاله) - رستم آباد - بم
سوگل و امیرحسین - رستم آباد - بم
(راستی یادم رفت بنویسم،هفتم فروردین 92 برای ششمین بار موهای دلبر،زاهدان کوتاه شد)
سیزده بدر - سیرجان - ده دوچاهی
سیزده بدر- چقدر دوست داشتنی
یه جای مناسب برای سبزه گره زدن!
سیزده بدر - بعد از نم بارون یه رنگین کمان قشنگ
بدون شرح!
17فروردین وفتی مسعود از کار آمد چون هوا بارونی بود و عالی،جاتون خالی، باقالی پختیم رفتیم بیرون پارک نزدیک خونمون که آلاچیق داره(البته سوگل باقالی آبپز دوست نداره برای من و باباش کشیده)
19فروردین - سوگل و روژان رو زیر عروسک ها پیدا کنین(خودشون این کارو کردن)
22فروردین - شاه نعمت ا... ولی - ماهان
سوگل قول داده دیگه گل نچینه!
شاه نعمت ا... ولی - ماهان
به قول سوگل یه خوراتی(خوراکی)خوشمزه واسه مهمون!
28فروردین - ویانا به سوگل املا میگه!
کمک کردن به مامان
30فروردین - چه دخترهای خوبی!