كالسكه سواري
به قول بابات قلبكم!
دختر مامان عاشقه اينه كه بره بيرون.مدت سه هفته اي كه بابايي پيشمون بود هر روز غروب دلبرو مي ذاشت تو كالسكه و مي بردش بيرون.دفعه اول اينكار براش آشنا نبود اما از اون به بعد تا ميديد بابا مسعود داره كالسكشو مي بره كلي سرو صدا مي كرد چون فكر مي كرد قرار نيست اونو ببرن.البته موش كوچولوشم با خودش مي برد.
خلاصه اينكه خيلي شيطون بلايي.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی