سوگلسوگل، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

سوگل

سوگل مامان مریض بود

نفس مامان از دوشنبه شب، تب شدیدی داشتی و حالت خوب نبود واسه همین من سه شنبه و پنجشبه سرکار نرفتم.سه شنبه شب بهتر شدی و با مامان بابای روژان کوچولو که دعوتمون کرده بودن و چند تا دیگه از دوستامون رفتیم بیرون.اونجا هم حالت بد نبود و با شایلین و روژان و پویا یکم بازی کردی و خوابیدی اما دوباره نصفه شب تب کردی و پنجشبه هم که مهمونی دنیا آمدن بیتا کوچولو بود نرفتیم.طفلی عمت اینا که به خاطر ما اون تاریخ رو انتخاب کرده بودن. روز جمعه هم که تب نداشتی تمام بدنت دونه ریخته بود و من و بابا مسعود خیلی نگران شدیم.روز شنبه هم که بابا رفت سفر کاری و مامانیت اومد پیشمون. خلاصه تا شنبه که واسه بار دوم رفتیم مطب د...
10 مرداد 1390

موی کوتاه

روز یکشنبه (26/04/90) که روز عید نیمه شعبان هم بود برای بار دوم دخترم به آرایشگاه (البته مردانه)واسه اصلاح موهای ابریشمیش رفت.موهای عسلم بلند شده بود و هر موقع که به موهاش گیره مو می زدم درش میاورد و می کرد دهنش! خلاصه اینکه دفعه اول 8/1/90 موهاشو کوتاه کرده بود و به خاطر اینکه نذاشته بود واسش پیشبند ببندن دیگه نشد لباسی که تنش بودو استفاده کرد.این دفعه هم موقع اصلاح در حال مکیدن شستش خوابش برده بود! وای که چه عزیز شدی مامان جان...   ...
2 مرداد 1390

تاب بازی

سلام تقریبا یک ماهی میشه که تاب کوچولوی دلبرو به چهار چوب انباری نصب کردیم و اینقدر از تاب بازی لذت می بره که خدا می دونه.در واقع تابش یه وسیله چند کاره شده برای : خوابیدن ، غذا خوردن ، بازی کرن البته موقع بازی و خواب باید عروسک موشیشم بغلش باشه!         ...
2 مرداد 1390

باغ شاهزاده

سوگل مامان جمعه گذشته (٢٤/٠٤/٩٠)برای اولین بار رفت باغ شاهزاده ماهان و حسابی بهش خوش گذشت و شیطونی کرد و از اونجایی که عاشق آب بازیه همش می خواست از بغل من و باباش بره تو آب! اینجام داره سعی می کنه گیره موشو در بیاره. ...
30 تير 1390

خدایا!

گفتم: خدایا از همه دلگیرم. گفت : حتی از من؟ گفتم: خدایا دلم را ربودند! گفت : پیش از من؟ گفتم :خدایا چقدر دوری؟ گفت: تو یا من؟! گفتم : خدایا تنها ترینم! گفت: بیشتر از من؟! گفتم خدایا کمک خواستم ،گفت: از غیر از من ؟! گفتم خدایا دوستت دارم، گفت: بیش از من؟! گفتم خدایا این قدر نگو من! گفت: من تو ام و تو من!   وبلاگ کاکل زری یا نازپری ...
26 تير 1390

بیتای بی همتا

سلام این عکس دختر عمه مریمه که روز دوشنبه 13/04/90 به دنیا آمد و 8 ماه و 2 روز ازت کوچکتره.اونم مثله تو که شبیه بابا مسعودی شبیه بابا حمیدشه. اونروز همش به یاد روزی می افتادم که تو به دنیا آمدی عزیز دلم. اسم دختر عمت بیتا س.امیدوارم وقتی بزرگتر شدین هم بازی و دوستای خوبی واسه هم باشین و البته سالم و خوشبخت. جالب اینجاس که طبق عادت من بهش می گم مامان جان و بقیه هم سوگل! این کارم کم کم درست میشه مگه نه نفس مامان؟!   ...
23 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوگل می باشد