سلام دوست جون ها این چند وقت که من فرصت نکردم پست جدید بذارم این طوری گذشت : سال پیش(90) از اونجایی که بابای سوگل قرار بود یه سفر کاری بره و ما تنها می شدیم، نهم اسفند من و سوگل رفتیم مشهد پیش مامانی و بابایی و دایی های سوگل. عصر روز پنجشنبه 11 اسفند چون هوای داخل آرایشگاه سرد بود،طفلی آرایشگر آمد حونه تا موهای سوگل خانم رو اصلاح کنه، چشمتون روز بد نبینه که سوگل چه کار کرد، اینقدر جیغ و داد و گریه کرد که آقای آرایشگر دستاش می لرزید و مطمینم دیرش بود کی کارش تمام بشه و یه نفس راحت بکشه. بابای سوگل هم عصر روز 29 اسفند اومد پیشمون و این اولین باری بود که ما 20 روز همدیگرو نمی دیدیم ، ولی مهم ای...