سوگلسوگل، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

سوگل

شعرهایی که سوگل یاد گرفته

عسل مامان این شعرهارو تقریبا حفظ کرده و یه قسمتشو من میگم و یه قسمتشم اون... دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم دو تا خاتون رو دیدم یکیش به من آب داد، یکیش به من نون داد نون رو خودم خوردم، آب رو دادم به زمین، زمین به من علف داد علف را دادم به بزی، بزی به من پشگل داد پشگل رو دادم به نانوا ،نانوا به من آتیش داد آتیش و دادم به زرگر، زرگر به من قیچی داد قیچی رو دادم به خیاط، خیاط به من لباس داد لباس رو دادم به ملا، ملا به من کتاب داد کتاب رو دادم به بابا، بابا به من خرما داد یکیش روخوردم تلخ بود، یکیش رو خوردم شیرین بود بالا رفتیم دوغ بود، پایین آمدیم ماست بود، قصه ما راست بود...
7 شهريور 1391

آخرین روزهای 22 ماهگی

سلام سلام تا چند روز دیگه 22 ماهگی نفس مامان تمام میشه و خدا بخواد،سوگل خانم 2 ماه دیگه 2 سالش تمام میشه.واقعا چقدر زود این مدت گذشت یه جوری که وقتی فکرشو می کنم باورم نمی شه!من و مسعود روزی چندین بار خدارو شکر می کنیم به خاطر وجود فرشته عزیز و دوست داشتنی که سالمه و با کارهاش و خودشو واسه ما لوس کردناش،قند تو دلمون آب می کنه،و از خدا می خوایم که توانایی تربیت صحیح این هدیه آسمونی رو به ما بده و همه بچه ها و پدر و مادرهارو واسه هم نگه داره. این روزها دختر مامان می تونه جمله های طولانی بگه و از اونجایی که عاشق خرید کردن (به خرید می گه خدید) وقتی از چیزی خوشش میاد از من می پرسه قشنده؟(قشنگه)یه وقتایی هم از فروشنده ...
7 شهريور 1391

بدون عنوان

کانون پرورش فکری کودکان (زاهدان)من و دایی های سوگل وقتی بچه بودیم می آمدیم اینجا   سوگل مامان عاشق کتابه   شال مامانمو پوشیدم!   اینجا حواسش نبوده ازش عکس گرفتم   بدون شرح   اولین باری که عسل مامان شلوارشو پوشیده   این شکل هارو خودش درست کرده       قطار درست کردم!   دختر مامان این مکعب هارو روهم چیده   چقدر پودر شکلات خوشمزه اس!   میدان نقش جهان(اصفهان) - سوگل بعد از کالسکه سواری سوگل ...
7 مرداد 1391

آخرین روزهای 21 ماهگی

سلام دوست های گلم بالاخره بعد از یه مدت طولانی فرصت کردم بیام و اتفاقات این مدت رو بنویسم. از اینکه سوگل داره بزرگتر می شه و خیلی چیزهارو می فهمه خوشحالم(کم کم داره یه دوست واسه مامانش میشه). نفس مامان سه ماهه که اسم من و باباش و فامیلشو یاد گرقته بگه.(ساآ-مسود-اشایی) چند وقتی رو من و سوگل زاهدان بودیم و همونجا چون دوروبر سوگل شلوغ بود سعی کردم روزها شیر نخوره و موفق شدم(تقریبا دو ماهه) یک ماهی هم میشه که دلبر مامان رو روزها پوشک نمی کنم و توالت می برمش که البته دو سه روز اول خیلی سخت بود. کم کم دارم رنگ ها رو بهش یاد میدم و آبی و قرمز و زرد رو یاد گرفته.راستی می تونه شلوارشم خودش بپوشه. و اما س...
4 مرداد 1391

دونه برنج دندون سوگل - 14، 15، 16 و ...

سلام گل قشنگم چهاردهمین دندونت جمعه 22 اردیبهشت ، پانزدهمین یکشنبه 31 اردیبهشت و شانزدهمیش چهارشنبه 17 خرداد دراومده. نفس مامان بزرگ شدی خانم شدی الان 16 تا دندون کوچولو داری و قاعدتا باید تا 33 ماهگیت 20 تا دندون داشته باشی.   و اما مونس مامان عاشق فوتباله و جالب اینجاست که یه فوتبالیست کوچولوی چپ پاست.روزها هر موقع که دلبر اراده کنه من یا باباش باید باهاش توپ بازی کنیم و البته فقط اجازه داریم جایی بایستیم که سوگل خانم دستور می ده!   سوگل خانم این روزها داره سعی می کنه یاد بگیره با سه چرخه ای که دایی محمد براش خریده بازی کنه ولی هنوز موفق نشده.   بدون شرح (زمستان 90) ...
18 خرداد 1391

روزمون خیلی خیلی مبارک

  سلام سلام به همه مامان های مهربون(مخصوصا مامان جون عزیز و مهربون و دوست داشتنی و .... خودم) تولد حضرت زهرا(س) و روز همتون مبارک امیدوارم همه مادرهای گل سال های سال سایشون روی سر بچه هاشون و زندگی شون باشه.(فکر می کنم این بهترین دعای این روزه)       ...
23 ارديبهشت 1391

واکسن 1.5 سالگی و ...

سلام روز چهارشنبه 13/02/91 دلبر مامان واکسن 1.5 سالگیشو زد و تا موقعی که خدا بخواد کلاس اولی بشه واکسن نداره.(آخ جون )طفلی دخترم اونروز تا شبش نمی تونست راه بره و دایم نق نق می کرد. نفس مامان دو روز بعدش(جمعه)رفت پارک و کلی بهش خوش گذشت اما انگار همونجا یه بیماری ویروسی گرفت و تا امروز کاملا خوب نشده. بازم آرزوی همیشگی واسه همه بچه ها : همیشه سالم و خندون باشن. ...
23 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوگل می باشد