سوگلسوگل، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

سوگل

روزهای گرم

سلام سلام اوایل خرداد مامانم اینا آمدن کرمان و یه چند روزی پیشمون بودن و خیلی خوب بود و خوش گذشت.بعد از اونم خانواده مسعود که موقع بودن مامانم اینا به خاطر سرماخوردگی و ترس از اینکه سوگل مریض نشه ننتونسته بودن اون موقع بیان،اومدن پیشمون.بعدشم که ماه رمضان شروع شد و روزه گرفتن که خدارو شکر من و مسعودم تونستیم روزه بگیریم و بیشتر از نصف افطارهای امسال یا مهمان بودیم یا مهمان داشتیم.   و اما پنجشنبه 20 تیر ماه دلبر مامان بن بن بن 1 رو تمام کرده و در حال یادگیری شماره 2 این مجموعه اس.البته اسفند91 هم مجموعه آموزش زبان انگلیسی که از 14 ماهگیش باهاش کار می کردم رو تمام کرد.چیزی که خیلی دوست دارم اینه که مونس با من هم ...
31 مرداد 1392

بازهم سفر

سلام دفعه قبل که رفتیم شیراز نمی دونستم شاهچراغ این قدر زود مارو می طلبه و دوباره راهی شیراز می شیم.راستش با مسعود تصمیم گرفته بودیم تعطیلات خرداد ماه رو با یه مرخصی کوچولو بریم شمال ولی نشد.واسه همین گفتیم یه جای نزدیک تر بریم و قرار شد بریم یاسوج(شیراز هم در مسیر یاسوج بود).به خاطر ازدیاد سفرها تو اون زمان فقط تونستیم پنجشنبه رو در یاسوج هتل رزرو کنیم و چهارشنبه هم شیراز.واسه همین صبح چهارشنبه از سیرجان رفتیم شیراز و البته دوباره شیراز گردی! سوگل در حال خوردن زیتون و البته عاشق زیتون   بازار بسته وکیل!   حمام وکیل   ارگ کریمخانی    ...
15 تير 1392

روزهای بهاری

سلام سلام دوستهای گلم.ماجراهای این مدت سوگل رو همراه با عکس هاش تواین پست گذاشتم.البته عکس های قشنگ زیاد بود ولی نمی شد همشونو بذارم.   سوگل مامان آماده شده برای رفتن به ارگ جدید(92/02/05)   سوگل،غزال،فاطمه - جمعه(92/02/06)   روز جمعه از ارگ جدید بم رفتیم بم خونه دوستم فاطمه جون که دختر کوچولوش،هستی، آبان 91 دنیا آمده بود و من هنوز دیدنش نرفته بودم(آخه فاطمه دیدن سوگل آمده بود)خلاصه تا عصر پیششون بودیم و ساعت 5 به سمت کرمان حرکت کردیم و تو مسیرمون رفتیم باغ شاهزاده که من عاشق اونجام.   اولین باری که سوگل دکمه لباسشو بسته   ...
1 تير 1392

بدون عنوان

كاش مي شد سه چيز را از كودكان ياد بگيريم: بي دليل شاد بودن و پاي كوبيدن هميشه سرگرم كار بودن و بيهوده ننشستن حق و خواسته خود را با تمام وجود خواستن و فرياد زدن ...
31 خرداد 1392

شعر جدیدی که سوگل یادگرفته

گل پونه،نعنا پونه خدای من مهربونه به من داده یه بچه گل داده،غنچه داده می خندونه مامانو می خندونه بابارو وقتی باهم می خندیم شکر می کنیم خدارو   شاعر: مصطفی رحماندوست ...
26 ارديبهشت 1392

زمستان 91(با کلی تاخیر)

دخترم تازه از خواب بیدار شده،شب قبلش اجازه نداده کش موشو دربیارم(مثله جودی ابت شده)       خاله بازی!(به قول خودش داره آشپزی می کنه)   واسه مامانش سبزی بنده بندی (بسته بندی)کرده           دلبر مامان عاشق تفنگ بازی   این جورچین هدیه فاطمه و غزال که سوگل لباس تنشون کرده   اولین آدمکی که نفس مامان کشیده     گلک قایم موشک بازی خیلی دوست داره   شام غریبان   عسل خانم با خودکار م...
2 ارديبهشت 1392

فروردین 92

سلام امسال هم مثله همه سالهایی که من و بابا مسعودت باهمیم،تعطیلات عید رو بین خانواده هامون تقسیم کردیم و البته یک سری هم با مامانی و بابایی رفتیم رستم آباد بم خونه یکی از دوستامون که خیلی خوش گذشت(مخصوصا به شما سوگلی) عصر 27 اسفند 91(شروع تعطیلات و سفر ما) سوگل و بیتا برای بابایی گل می کارن!   عزیز مامان موقع سال تحویل خواب بود(از بس شیطونی کرده بود)واسه همین لباسشو عوض نکرده   بعد از تحویل سال با دمپایی می خواد عید دیدنی بره!   عید دیدنی خونه ننی(مادریزرگ بابا مسعود)همراه با خواب!   بغزاله سیاه(بزغاله) - رستم آباد - بم ...
2 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوگل می باشد