سوگلسوگل، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

سوگل

بدون عنوان

خوابیدن توی تاب بیتا چقدر خوبه(خونه بابایی) سوگل و دوستی 30 دقیقه ای نقاش کوچولو       اینقدر گفت می خوام برم مدرسه موشها تا بالاخره براش کیف خریدیم!   دختری که لباسهاشو بعد از تاکردن می ذاره داخل کمدش    نتیجه خمیر بازی سوگل و مامانش!   اولین بادکنک هایی که سوگل کشیده     تا چند روز از دور و بر خونه استیکر جمع می کردم   نفس مامان سعی می کرده اسمشو بنویسه   وقتی دستم نرسه...
26 آبان 1391

تولدت مبارک

گل قشنگ و نازم تولدت مبارک تا چشم رو هم گذاشتیم دومین سالگرد تولدت هم آمد و گذشت.به معنای واقعی حال و هوای زندگیمون با تو یه جور دیگس.خیلی خیلی خیلی خوشحالیم و شکرگزار خدای مهربون به خاطر داشتن وجود نازنینت. همه حرفهای تو دلمو نمی شه بنویسم.واسه همین فقط می گم که همه وجود و هستی من و باباتی.امیدوارم خدا کمکمون کنه و خوب تربیتت کنیم(آمین). امسال می خواستیم تولدت رو خونه خودمون جشن بگیریم و بابایی ها و مامانی هات هم بیان کرمان.ولی به خاطر درس و کار دایی هات که نمیتونستن بیان،نشد.واسه همین ما رفتیم زاهدان.خیلی بهمون خوش گذشت.ایشا... 120 ساله بشی گل خانم.        ...
26 آبان 1391

بدون عنوان

    بازم شادی و بوسه گلهای سرخ و میخک  میگن کهنه نمی شه ( تولدت مبارک )  تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا   وجود پاکت اومد تو جمع خلوت ما    تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز     از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا   ...
26 آبان 1391

دونه برنج دندون سوگل 17 و ...

 سلام مامان های مهربون چند شب پیش که داشتم دندون های سوگل رو چک می کردم، دیدم دندون جدید درآورده(بالا سمت راست) و ازاندازش معلوم بود 20 روزی می شه که دندون 17 امش درآمده و متوجه شدم بداخلاقی های چند وقت پیشش به خاطر دندون درآوردن بوده. سوگل مامان بازی نون بیار کباب ببر و گل یا پوچم یاد گرفته و موقعی که برنده میشه داد میزنه هورا هورا... تا کردن بلوز رو هم یاد گرفته و همچین با حوصله واسه تا کردن لباس ها کمک میده که دلم می خواد بخورمش.     می تونه دست و صورت کوچولوشو بشوره،مسواک بزنه و دهانشو بشوره. رنگ سبز و صورتی و شکل دایره رو یاد گرفته. موقعی که من مشغول انجا...
3 آبان 1391

بدون عنوان

          اولین روز تعطیلات عید فطر - دشتکار بردسیر   دومین روز تعطیلات عید فطر - گشیگان - راین - (Geshigan(rayen   ارگ راین   ارگ راین   آبشار راین   دختر مامان شلوارشو تا کرده!   اولین خورشید خانم هایی که سوگل کشیده(همیشه خودش توضیح می ده چی نقاشی کرده)   اولین ابرهایی که سوگل کشیده   قابلمه غذای سوگل رو گاز خونه مامانی!(البته دیگه اجازه ندادم این کارو بکنه و رو گاز خودش غدا ...
10 مهر 1391

مهر و خبر خوبش

سلام تقریبا یک ماهه دیگه گل دختر خونه ما دو سالش تمام می شه.دو سالی که به نظرمون خیلی زود گذشته و تو این مدت نفس مامان چقدر تغییر کرده. و اما خبر خوبم اینکه داداشی  گلم استخدام شده و از اول مهر داره می ره سرکار.نمی دونین چقدر از این بابت خوشحالم.راستش همیشه از این بابت که نکنه محمد به خاطر کار بره به شهر دیگه و کنار خانوادم نباشه خیلی ناراحت بودم (چون خودم پیششون نیستم)اما الان خیالم راحت شد و به این خاطر هزاران هزار بار خدارو شکر می کنم.روزی که تماس گرفتن خونه بابایی سوگل، خبر قبولیه محمد رو بدن، ما اونجا بودیم و سوگل وروجک گوشی رو برداشت و بعد گوشی رو داد به داییش. خیلی خیلی دوست دارم خدا...
10 مهر 1391

یادباد آن روزگاران،یادباد

اولین روز دبستان بازگرد کودکی ها شاد و خندان باز گرد باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوز و سرمای شدید ریز علی پیراهن از تن می درید تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می شدیم پاک کن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت گرمی دستانمان از آه بود برگ دفترها به رنگ کاه بود مانده در گوشم صدای...
18 شهريور 1391

خداحافظ تابستون...

سلام تابستون 91 هم کم کم داره تمام میشه و فصل پاییز که من عاشقشم داره می رسه.چقدر حال و هوای دم مهر و خرید برای مدرسه رو دوست داشتم و دارم.چقدر بهمون خوش می گذشت.امیدوارم تو این سال تحصیلی جدید همه بچه ها و هر کسی تو هر مقطعی تحصیل می کنه سالم و موفق باشه. یک ماهی میشه که سوگل یاد گرفته در مورد چیزهایی که اسمشونو نمی دونه دایما بپرسه این چیه؟؟؟البته من از این کارش خیلی خوشم میاد و خیلی بامزه می گه. با عروسک های انگشتیش بازی می کنه و برامون به زبون خودش قصه میگه. ماشین روژان رو که یه 206 می شناسه و هرجایی این ماشینو باهر رنگی که ببینه میگه : مثه ماشین هوژان.(ماشین پلیس و تاکسی ...
17 شهريور 1391

شعرهایی که سوگل یاد گرفته

عسل مامان این شعرهارو تقریبا حفظ کرده و یه قسمتشو من میگم و یه قسمتشم اون... دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم دو تا خاتون رو دیدم یکیش به من آب داد، یکیش به من نون داد نون رو خودم خوردم، آب رو دادم به زمین، زمین به من علف داد علف را دادم به بزی، بزی به من پشگل داد پشگل رو دادم به نانوا ،نانوا به من آتیش داد آتیش و دادم به زرگر، زرگر به من قیچی داد قیچی رو دادم به خیاط، خیاط به من لباس داد لباس رو دادم به ملا، ملا به من کتاب داد کتاب رو دادم به بابا، بابا به من خرما داد یکیش روخوردم تلخ بود، یکیش رو خوردم شیرین بود بالا رفتیم دوغ بود، پایین آمدیم ماست بود، قصه ما راست بود...
7 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوگل می باشد