سوگلسوگل، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

سوگل

دونه برنج دندون سوگل 17 و ...

 سلام مامان های مهربون چند شب پیش که داشتم دندون های سوگل رو چک می کردم، دیدم دندون جدید درآورده(بالا سمت راست) و ازاندازش معلوم بود 20 روزی می شه که دندون 17 امش درآمده و متوجه شدم بداخلاقی های چند وقت پیشش به خاطر دندون درآوردن بوده. سوگل مامان بازی نون بیار کباب ببر و گل یا پوچم یاد گرفته و موقعی که برنده میشه داد میزنه هورا هورا... تا کردن بلوز رو هم یاد گرفته و همچین با حوصله واسه تا کردن لباس ها کمک میده که دلم می خواد بخورمش.     می تونه دست و صورت کوچولوشو بشوره،مسواک بزنه و دهانشو بشوره. رنگ سبز و صورتی و شکل دایره رو یاد گرفته. موقعی که من مشغول انجا...
3 آبان 1391

بدون عنوان

          اولین روز تعطیلات عید فطر - دشتکار بردسیر   دومین روز تعطیلات عید فطر - گشیگان - راین - (Geshigan(rayen   ارگ راین   ارگ راین   آبشار راین   دختر مامان شلوارشو تا کرده!   اولین خورشید خانم هایی که سوگل کشیده(همیشه خودش توضیح می ده چی نقاشی کرده)   اولین ابرهایی که سوگل کشیده   قابلمه غذای سوگل رو گاز خونه مامانی!(البته دیگه اجازه ندادم این کارو بکنه و رو گاز خودش غدا ...
10 مهر 1391

مهر و خبر خوبش

سلام تقریبا یک ماهه دیگه گل دختر خونه ما دو سالش تمام می شه.دو سالی که به نظرمون خیلی زود گذشته و تو این مدت نفس مامان چقدر تغییر کرده. و اما خبر خوبم اینکه داداشی  گلم استخدام شده و از اول مهر داره می ره سرکار.نمی دونین چقدر از این بابت خوشحالم.راستش همیشه از این بابت که نکنه محمد به خاطر کار بره به شهر دیگه و کنار خانوادم نباشه خیلی ناراحت بودم (چون خودم پیششون نیستم)اما الان خیالم راحت شد و به این خاطر هزاران هزار بار خدارو شکر می کنم.روزی که تماس گرفتن خونه بابایی سوگل، خبر قبولیه محمد رو بدن، ما اونجا بودیم و سوگل وروجک گوشی رو برداشت و بعد گوشی رو داد به داییش. خیلی خیلی دوست دارم خدا...
10 مهر 1391

یادباد آن روزگاران،یادباد

اولین روز دبستان بازگرد کودکی ها شاد و خندان باز گرد باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوز و سرمای شدید ریز علی پیراهن از تن می درید تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می شدیم پاک کن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت گرمی دستانمان از آه بود برگ دفترها به رنگ کاه بود مانده در گوشم صدای...
18 شهريور 1391

خداحافظ تابستون...

سلام تابستون 91 هم کم کم داره تمام میشه و فصل پاییز که من عاشقشم داره می رسه.چقدر حال و هوای دم مهر و خرید برای مدرسه رو دوست داشتم و دارم.چقدر بهمون خوش می گذشت.امیدوارم تو این سال تحصیلی جدید همه بچه ها و هر کسی تو هر مقطعی تحصیل می کنه سالم و موفق باشه. یک ماهی میشه که سوگل یاد گرفته در مورد چیزهایی که اسمشونو نمی دونه دایما بپرسه این چیه؟؟؟البته من از این کارش خیلی خوشم میاد و خیلی بامزه می گه. با عروسک های انگشتیش بازی می کنه و برامون به زبون خودش قصه میگه. ماشین روژان رو که یه 206 می شناسه و هرجایی این ماشینو باهر رنگی که ببینه میگه : مثه ماشین هوژان.(ماشین پلیس و تاکسی ...
17 شهريور 1391

شعرهایی که سوگل یاد گرفته

عسل مامان این شعرهارو تقریبا حفظ کرده و یه قسمتشو من میگم و یه قسمتشم اون... دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم دو تا خاتون رو دیدم یکیش به من آب داد، یکیش به من نون داد نون رو خودم خوردم، آب رو دادم به زمین، زمین به من علف داد علف را دادم به بزی، بزی به من پشگل داد پشگل رو دادم به نانوا ،نانوا به من آتیش داد آتیش و دادم به زرگر، زرگر به من قیچی داد قیچی رو دادم به خیاط، خیاط به من لباس داد لباس رو دادم به ملا، ملا به من کتاب داد کتاب رو دادم به بابا، بابا به من خرما داد یکیش روخوردم تلخ بود، یکیش رو خوردم شیرین بود بالا رفتیم دوغ بود، پایین آمدیم ماست بود، قصه ما راست بود...
7 شهريور 1391

آخرین روزهای 22 ماهگی

سلام سلام تا چند روز دیگه 22 ماهگی نفس مامان تمام میشه و خدا بخواد،سوگل خانم 2 ماه دیگه 2 سالش تمام میشه.واقعا چقدر زود این مدت گذشت یه جوری که وقتی فکرشو می کنم باورم نمی شه!من و مسعود روزی چندین بار خدارو شکر می کنیم به خاطر وجود فرشته عزیز و دوست داشتنی که سالمه و با کارهاش و خودشو واسه ما لوس کردناش،قند تو دلمون آب می کنه،و از خدا می خوایم که توانایی تربیت صحیح این هدیه آسمونی رو به ما بده و همه بچه ها و پدر و مادرهارو واسه هم نگه داره. این روزها دختر مامان می تونه جمله های طولانی بگه و از اونجایی که عاشق خرید کردن (به خرید می گه خدید) وقتی از چیزی خوشش میاد از من می پرسه قشنده؟(قشنگه)یه وقتایی هم از فروشنده ...
7 شهريور 1391

بدون عنوان

کانون پرورش فکری کودکان (زاهدان)من و دایی های سوگل وقتی بچه بودیم می آمدیم اینجا   سوگل مامان عاشق کتابه   شال مامانمو پوشیدم!   اینجا حواسش نبوده ازش عکس گرفتم   بدون شرح   اولین باری که عسل مامان شلوارشو پوشیده   این شکل هارو خودش درست کرده       قطار درست کردم!   دختر مامان این مکعب هارو روهم چیده   چقدر پودر شکلات خوشمزه اس!   میدان نقش جهان(اصفهان) - سوگل بعد از کالسکه سواری سوگل ...
7 مرداد 1391

آخرین روزهای 21 ماهگی

سلام دوست های گلم بالاخره بعد از یه مدت طولانی فرصت کردم بیام و اتفاقات این مدت رو بنویسم. از اینکه سوگل داره بزرگتر می شه و خیلی چیزهارو می فهمه خوشحالم(کم کم داره یه دوست واسه مامانش میشه). نفس مامان سه ماهه که اسم من و باباش و فامیلشو یاد گرقته بگه.(ساآ-مسود-اشایی) چند وقتی رو من و سوگل زاهدان بودیم و همونجا چون دوروبر سوگل شلوغ بود سعی کردم روزها شیر نخوره و موفق شدم(تقریبا دو ماهه) یک ماهی هم میشه که دلبر مامان رو روزها پوشک نمی کنم و توالت می برمش که البته دو سه روز اول خیلی سخت بود. کم کم دارم رنگ ها رو بهش یاد میدم و آبی و قرمز و زرد رو یاد گرفته.راستی می تونه شلوارشم خودش بپوشه. و اما س...
4 مرداد 1391

دونه برنج دندون سوگل - 14، 15، 16 و ...

سلام گل قشنگم چهاردهمین دندونت جمعه 22 اردیبهشت ، پانزدهمین یکشنبه 31 اردیبهشت و شانزدهمیش چهارشنبه 17 خرداد دراومده. نفس مامان بزرگ شدی خانم شدی الان 16 تا دندون کوچولو داری و قاعدتا باید تا 33 ماهگیت 20 تا دندون داشته باشی.   و اما مونس مامان عاشق فوتباله و جالب اینجاست که یه فوتبالیست کوچولوی چپ پاست.روزها هر موقع که دلبر اراده کنه من یا باباش باید باهاش توپ بازی کنیم و البته فقط اجازه داریم جایی بایستیم که سوگل خانم دستور می ده!   سوگل خانم این روزها داره سعی می کنه یاد بگیره با سه چرخه ای که دایی محمد براش خریده بازی کنه ولی هنوز موفق نشده.   بدون شرح (زمستان 90) ...
18 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوگل می باشد